دانلود مقاله نگاهى به شخصیت و عملکرد حضرت عباس علیهالسلام در pdf
دانلود مقاله نگاهى به شخصیت و عملکرد حضرت عباس علیهالسلام در pdf دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله نگاهى به شخصیت و عملکرد حضرت عباس علیهالسلام در pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی دانلود مقاله نگاهى به شخصیت و عملکرد حضرت عباس علیهالسلام در pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن دانلود مقاله نگاهى به شخصیت و عملکرد حضرت عباس علیهالسلام در pdf :
زندگانى حکمتآمیز و غرور آفرین پیشوایان معصوم علیهمالسلام و فرزندان برومندشان، سرشار از نکات عالى و آموزنده در راستاى الگوگیرى از شخصیت کامل و بارز آنان بوده و نیز درسهاى تربیتى آنان نسبت به فرزندان خویش، در تمامى زمینههاى اخلاقى و رفتارى، سرمشق کاملى براى تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استوارى براى دوستداران فرهنگ متعالى اهلبیت عصمت علیهمالسلام و به ویژه براى نسل جوان، خواهد بود. از آن جا که زندگانى پر خیر و برکت اهلبیت
علیهمالسلام در بردارنده دو اصل استوار «حماسه و عرفان» است، پرداختن به بُعد حماسى زندگانى آنان و فرزندانشان که در معرض پرورش و تربیت ناب اسلامى قرار داشتهاند، براى عامّه مردم و به ویژه جوانان جذّاب و گام مؤثرى در عرصه تبلیغ اهداف خواهد بود.
اى امالبنین! نور دیدهات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مىدارد که با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان که پیشتر این لطف به جعفربن ابىطالب شده است.
همچنین غبار برخى شبهات عامیانه را از چهره مخاطبان مبلغان دینى، در راستاى معرفى و تبلیغ اهداف و انگیزههاى اهلبیت علیهمالسلام خواهد سترد. شبهاتى از قبیل این که چرا مبلغان بیشتر به جنبههاى عاطفى و خصوصاً به مظلومیت اهلبیت پیامبر علیهمالسلام مىپردازند؟ اگر چه پاسخ به این پرسش ساده، براى مبلغان بسیار روشن و بدیهى است، اما باید به خاطر داشت که مبلّغ مىبایست ضمن پاسداشت احترام شنوندگان و مخاطبان خود، براى
تأثیرگذارى بیشتر در آنان، پاسخگو و برآورنده نیازهاى روحى آنان، با اطلاع رسانى بیشتر در ابعاد حماسى آن بزرگ مردان حماسه و اندیشه و هدایت نیز باشد. با این پیش درآمد، مىتوان با تبیین جنبههاى حماسى شخصیت پور بى هماورد حیدر علیهالسلام در زوایایى از زندگانى آن حضرت که کمتر بیان شده است، گام مؤثرى برداشت. این نوشتار سعى دارد، با بررسى زندگانى حضرت عباس علیهالسلام پیش از رویداد روز دهم محرم سال 61 هجرى، به ابعاد حماسى شخصیت او، با نگاهى به فعالیتهاى دوران نوجوانى و شرکت وى در جنگها، چهره روشنترى از آن حضرت به تصویر کشد.
ولادت و نامگذارى
داستان شجاعت و صلابت عباس علیهالسلام مدتها پیش از ولادت او، از آن روزى آغاز شد که امیرالمؤمنین علیهالسلام از برادرش عقیل خواست تا براى او زنى برگزیند که ثمره ازدواجشان، فرزندانى شجاع و برومند در دفاع از دین و کیان ولایت باشد.(1) او نیز «فاطمه» دختر «حزام بن خالد بن ربیعه» را براى همسرى مولاى خویش انتخاب کرد که بعدها «امالبنین» خوانده شد. این پیوند، در سحرگاه جمعه، چهارمین روز شعبان سال 26 هجرى، به بار نشست.(2) نخستین آرایههاى شجاعت، در همان روز، زینتبخشِ غزل زندگانى عباس علیهالسلام گردید؛ آن لحظهاى که على علیهالسلام او را «عباس» نامید. نامش به خوبى
بیانگر خلق و خوى حیدرى بود. على علیهالسلام طبق سنت پیامبر (صلىاللهعلیه و آله) در گوش او اذان و اقامه گفت. سپس نوزاد را به سینه چسباند و بازوان او را بوسید و اشک حلقه چشانش را فراگرفت. امالبنین علیهاالسلام از این حرکت شگفت زده شد و پنداشت که عیبى در بازوان نوزادش است. دلیل را پرسید و نگارینهاى دیگر بر کتاب شجاعت و شهامت عباس علیهالسلام افزوده شد. امیرالمؤمنین علیهالسلام حاضران را از حقیقتى دردناک، اما افتخارآمیز، که در
سرنوشت نوزاد مىدید، آگاه نمود که چگونه این بازوان، در راه مددرسانى به امام حسین علیهالسلام از بدن جدا مىگردد و افزود: اى امالبنین! نور دیدهات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مىدارد که با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان که پیشتر این لطف به جعفربن ابىطالب شده است.(3)
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: جلوتر بیا. عباس علیهالسلام پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! براى چه مىگریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا مىبینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مىکند تا این که دو دستش قطع مىگردد.
کودکى و نوجوانى
تاریخ گویاى آن است که امیرالمؤمنین علیهالسلام همّ فراوانى مبنى بر تربیت فرزندان خود مبذول مىداشتند و عباس علیهالسلام را افزون بر تربیت در جنبههاى روحى و اخلاقى از نظر جسمانى نیز مورد تربیت و پرورش قرار مىدادند. تیزبینى امیرالمؤمنین علیهالسلام در پرورش عباس علیهالسلام، از او چنین قهرمان نامآورى در جنگهاى مختلف ساخته بود. تا آن جا که شجاعت و شهامت او، نام على علیهالسلام را در کربلا زنده کرد.
روایت شده است که امیرالمؤمنین علیهالسلام روزى در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفتگو بودند. در آن لحظه، مرد عربى در آستانه در مسجد ایستاده، از مرکب خود پیاده شد و صندوقى را که همراه آورده بود، از روى اسب برداشت و داخل مسجد آورد. به حاضران سلام کرد و نزدیک آمد و دست على علیهالسلام را بوسید، و گفت: مولاى من! براى شما هدیهاى آوردهام و صندوقچه را پیش روى امام نهاد. امام درِ صندوقچه را باز کرد. شمشیرى آبدیده در آن
بود. در همین لحظه، عباس علیهالسلام که نوجوانى نورسیده بود، وارد مسجد شد. سلام کرد و در گوشهاى ایستاد و به شمشیرى که در دست پدر بود، خیره ماند. امیرالمؤمنین علیهالسلام متوجه شگفتى و دقت او گردید و فرمود: فرزندم! آیا دوست دارى این شمشیر را به تو بدهم؟ عباس علیهالسلام گفت: آرى! امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: جلوتر بیا. عباس علیهالسلام پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس
نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! براى چه مىگریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا مىبینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مىکند تا این که دو دستش قطع مىگردد.(4) و این گونه نخستین بارقههاى شجاعت و جنگاورى در عباس علیهالسلام به بار نشست.
شرکت در جنگها، نمونههاى بارزى از شجاعت
1ـ آب رسانى در صفین
پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفرى معاویه به صفین، وى به منظور شکست دادن امیرالمؤمنین علیهالسلام، عده زیادى را مأمور نگهبانى از آب راه فرات نموده و «ابوالاعور اسلمى» را بدان گمارد. سپاهیان خسته و تشنه امیرالمؤمنین علیهالسلام وقتى به صفین مىرسند، آب را به روى خود بسته مىبینند. تشنگى بیش از حد سپاه، امیرالمؤمنین علیهالسلام را بر آن مىدارد تا عدهاى را به فرماندهى «صصعهبن صوحان» و «شبث بن ربعى»، براى آوردن آب اعزام نماید. آنان به همراه تعدادى از سپاهیان، به فرات حمله کرده و آب مىآورند.(5)که در این یورش امام حسین علیهالسلام و اباالفضل العباس علیهالسلام نیز
شرکت داشتند که مالک اشتر این گروه را هدایت مىنمود.(6)به نوشته برخى تاریخ نویسان معاصر، هنگامى که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا از اجازه دادن به عباس علیهالسلام براى نبرد امتناع مىورزد، او براى تحریض امام حسین علیهالسلام خطاب به امام عرض مىکند: «آیا به یاد مىآورى، آن گاه که در صفین آب را به روى ما بسته بودند، به همراه تو براى آزاد کردن آب تلاش بسیار کردم و سرانجام موفق شدیم به آب دست یابیم و در حالى که گرد و غبار صورتم را پوشانیده بود و نزد پدر بازگشتم; .»(7)
2ـ تقویت روحیه جنگاورى عباس علیهالسلام
در جریان آزادسازى فرات، توسط لشکریان امیرالمؤمنین علیهالسلام، مردى تنومند و قوى هیکل به نام «کُرَیْب بن ابرهه»، از قبیله «ذمى یزن»، از صفوف لشکریان معاویه، براى هماوردطلبى جدا شد. در مورد قدرت بدنى بالاى او نگاشتهاند که وى یک سکه نقره را بین دو انگشت شست و سبابه خود چنان مىمالید که نوشتههاى روى سکه ناپدید مىشد.(8) او خود را براى مبارزه با امیرالمؤمنین علیهالسلام آماده مىسازد. معاویه براى تحریک روحیه جنگى او
مىگوید: على علیهالسلام با تمام نیرو مىجنگد [و جنگجویى سترگ است] و هر کس را یاراى مبارزه با او نیست. [آیا توان رویارویى با او را دارى؟] کریب پاسخ مىدهد: من [باکى ندارم و] با او مبارزه مىکنم. نزدیک آمد و امیرالمؤمنین علیهالسلام را براى مبارزه صدا زد. یکى از پیش مرگان مولا على علیهالسلام به نام «مرتفع بن وضاح زبیدى» پیش آمد. کریب پرسید: کیستى؟ گفت: هماوردى براى تو! کریب پس از لحظاتى جنگ، او را به شهادت رساند و دوباره فریاد زد: یا شجاعترین شما با من مبارزه کند، یا على علیهالسلام بیاید. «شَرحبیل بن بکر» و پس از او «حرث بن جلاّح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسیدند.
امام على علیهالسلام در این جا با به کار بستن یک تاکتیک نظامى کامل، سرنوشت مبارزه را به گونهاى دیگر رقم زد و از آن جا که «خدعه» در جنگ جایز است،(9) تاکتیک نظامى به کار برد. او فرزند رشید خود عباس علیهالسلام را که در آن زمان على رغم سن کم، جنگجویى کامل و تمام عیار به نظر مىرسید،(10) فرا خواند و به او دستور داد که اسب، زره و تجهیزات نظامى خود را با او عوض کند و در جاى امیرالمؤمنین در قلب لشکر بماند و خود لباس جنگ عباس علیهالسلام را پوشیده بر اسب او سوار شد و در مبارزهاى کوتاه، اما پر تب و تاب، کریب را به هلاکت رساند; و به سوى لشکر بازگشت و سپس محمد بن حنفیه را بالاى
نعش کریب فرستاد تا با خونخواهان کریب مبارزه کند(11) و ; . امیرالمؤمنین از این حرکت چند هدف را دنبال مىکرد؛ هدف بلندى که در درجه اول پیش چشم او قرار داشت، روحیه بخشیدن به عباس علیهالسلام بود که جنگاورى نو رسیده بود و تجربه چندانى در نبرد نداشت والا ضرورتى در انجام این کار نبود و نیز افراد دیگرى هم غیر از عباس علیهالسلام براى این کار وجود داشت. از این رو، این رفتار خاص، بیانگر هدفى ویژه بوده است. در درجه دوم، او مىخواست لباس و زره
و نقاب عباس علیهالسلام در جنگها شناخته شده باشد و در دل دشمن، ترسى از صاحب آن تجهیزات بیندازد و برگ برنده را به دست عباس علیهالسلام در دیگر جنگها بدهد تا هر گاه فردى با این شمایل را دیدند، پیکار على علیهالسلام در خاطرشان زنده شود. و در گام واپسین (به روایت برخى تاریخ نویسان)، امام با این کار مىخواست کریب نهراسد و از مبارزه با على علیهالسلام شانه خالى نکند.(12) و همچنان سرمست از باده غرور و افتخارِ به کشتن سه تن از سرداران اسلام، در میدان باقى بماند و به دست امام کشته شود تا هم او، هم همرزمان زرپرست و زور مدارش، طعم شمشیر اسلام را بچشند.
اما نکته دیگرى که فهمیده مىشود، این است که با توجه به قوت داستان از جهت نقل تاریخى، تناسب اندام عباس علیهالسلام، در سنین نوجوانى، چندان تفاوتى با پدرش ـ که مشهور است قامتى میانه داشتهاند ـ نداشته که امام مىتوانسته بالاپوش و کلاهخود فرزند جوان یا نوجوان خود را بر تن نماید. از همین جا مىتوان به برخى از پندارهاى باطل پاسخ گفت که واقعاً حضرت عباس علیهالسلام از نظر جسمانى با سایر افراد تفاوت داشته است و على رغم این که برخى تنومند بودن عباس علیهالسلام و یا حتى رسیدن زانوان او تا نزدیک گوشهاى مرکب را انکار کرده و جزء تحریفات واقعه عاشورا مىپندارند، حقیقتى
تاریخى به شمار مىرود. اگر تاریخ گواه وجود افراد درشت اندامى چون کریب (در لشکر معاویه) بوده باشد، به هیچ وجه بعید نیست که در سپاه اسلام نیز افرادى نظیر عباس علیهالسلام وجود داشته باشند؛ که او فرزند کسى است که در قلعه خیبر را از جا کند و بسیارى از قهرمانان عرب را در نوجوانى به هلاکت رساند. آن سان که خود مىفرماید: «من در نوجوانى بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان در قبیله معروف «ربیعه» و «مضر» را در هم شکستم;».(13)
3 درخشش در جنگ صفین
در صفحات دیگرى از تاریخ این جنگ طولانى و بزرگ که منشأ پیدایش بسیارى از جریانهاى فکرى و عقیدتى در پایگاههاى اعتقادى مسلمانان بود، به خاطره جالب و شگفتانگیز دیگرى در درخشش حضرت عباس علیهالسلام بر مىخوریم. این گونه نگاشتهاند: در گرماگرم نبرد صفین، جوانى از صفوف سپاه اسلام جدا شد که نقابى بر چهره داشت. جلو آمد و نقاب از چهرهاش برداشت. هنوز چندان مو بر چهرهاش نروییده بود، اما صلابت از سیماى تابناکش خوانده مىشد. سنش را حدود هفده سال تخمین زدند. آمد مقابل لشکر معاویه، با نهیبى آتشین، مبارز خواست. معاویه به «ابوشعشاء» که جنگجویى قوى در لشکرش بود،
رو کرد و به او دستور داد تا با وى مبارزه کند. ابوشعشاء با تندى به معاویه پاسخ گفت: مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر مىدانند [اما تو مىخواهى مرا به جنگ نوجوانى بفرستى؟]، آن گاه به یکى از فرزندان خود دستور داد تا به جنگ حضرت برود. پس از لحظاتى نبرد، عباس علیهالسلام او را به خون غلتاند. گرد و غبار جنگ که فرو نشست، ابوشعشاء با نهایت تعجب دید که فرزندش در خاک و خون مىغلتد. او هفت فرزند داشت. فرزند دیگر خود را روانه کرد، اما نتیجه
تغییرى ننمود تا جایى که همگى فرزندان خود را به نوبت به جنگ با او مىفرستاد، اما آن نوجوان دلیر همگى آنان را به هلاکت رساند. در پایان ابوشعشاء که آبروى خود و پیشینه جنگاورى خانوادهاش را بر باد رفته مىدید، به جنگ با او شتافت؛ اما حضرت او را نیز به هلاکت رساند. به گونهاى که دیگر کسى جرأت بر مبارزه با او به خود نمىداد و تعجب و شگفتى اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز برانگیخته شده بود. هنگامى که به لشگرگاه خود بازگشت، امیرالمؤمنین علیهالسلام نقاب از چهرهاش برداشت و غبار از چهرهاش سترد; .(14)
پس از بازگشت امام مجتبى علیهالسلام به مدینه، عباس علیهالسلام در کنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى کریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مىکرد. او در این دوران، لقب «باب الحوائج» یافت(16)و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید.
دوشادوش امام حسن علیهالسلام
اما با وجود شرایط نا به سامان پس از شهادت امام على علیهالسلام، حضرت عباس علیهالسلام دست از پیمان خود با برادران و میثاقى که با على علیهالسلام در شب شهادت او بسته بود، برنداشت و هرگز پیشتر از آنان گام برنداشت و اگر چه صلح، هرگز با روحیه جنگاورى و رشادت ایشان سازگار نبود، اما او ترجیح مىداد اصل پیروىِ بى چون و چرا از امام برحق خود را به کار بندد و سکوت نماید. در این اوضاع نابهنجار حتى یک مورد در تاریخ نمىیابیم که او على
رغم عملکرد برخى دوستان، امام خود را از روى خیرخواهى و پنددهى مورد خطاب قرار دهد. این گونه است که در آغاز زیارتنامه ایشان که از امام صادق علیهالسلام وارد شده است، مىخوانیم: «السلامُ عَلَیکَ أیّها العَبدُ الصّالحُ، المُطیع لِلّهِ و لِرَسولِهِ و لأَمیرالمؤمنینَ و الحَسَنِ و الحُسَینِ صَلّى الّلهُ عَلیهِم وَ سَلَّمَ»؛ «درود خدا بر تو اى بنده نیکوکار و فرمانبردار خدا و پیامبر خدا و امیرالمؤمنین و حسن و حسین که سلام خدا بر آنها باد.»(15) البته اوضاع درونى و بیرونى جامعه
هرگز از دیدگان بیدار او پنهان نبود و او هوشیارانه به وظایف خود عمل مىکرد. پس از بازگشت امام مجتبى علیهالسلام به مدینه، عباس علیهالسلام در کنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى کریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مىکرد. او در این دوران، لقب «باب الحوائج» یافت(16) و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید. او در تمام این دوران، در حمایت و اظهار ارادت به امام خویش کوتاهى نکرد. تا آن زمان که دسیسه پسر ابوسفیان، امام را در آرامشى بى بدیل، در جوار رحمت الهى سکنى داد و به آن بسنده نکرده و بدن مسموم او را نیز آماج تیرهاى کینهتوزى خود قرار دادند. آن جا بود که کاسه صبر عباس علیهالسلام لبریز شد و غیرت حیدرىاش به جوش آمد. دست بر قبضه شمشیر برد، اما دستان مهربان امام حسین علیهالسلام نگذاشت آن را از غلاف بیرون آورد و با نگاهى اشک آلود برادر غیور خود را باز هم دعوت به صبر نمود.(17)
یاور وفادار امام حسین علیهالسلام
معاویه که همواره مىدانست رویارویى با امام حسن علیهالسلام و یا قتل امام سبب فروپاشى اقتدارش مىشود، هرگز با امامان بدون زمینه سازى قبلى و عوامفریبى وارد جنگ نمىشد و به طور شفاف و مستقیم در قتل امام شرکت نمىکرد. اما ناپختگى یزید و چهره پلید و عملکرد شوم او در حاکمیت جامعه اسلامى، اختیار سکوت را از امام سلب کرده بود و امام چاره نجات جامعه را تنها در خروج و حرکت اعتراضآمیز به صورت آشکار مىدید. اگر چه معاویه تلاشهاى
فراوانى در راستاى گرفتن بیعت براى یزید به کار بست، اما به خوبى مىدانست که امام هرگز بیعت نخواهد کرد و در سفارش به فرزندش نیز این موضوع را پیش بینى نمود. امام با صراحت و شفافیت تمام در نامهاى به معاویه فرمود: اگر مردم را با زور و اکراه به بیعت با پسرت وادار کنى، با این که او جوانى خام، شرابخوار و سگباز است، بدان که به درستى به زیان خود عمل کرده و دین خودت را تباه ساختهاى.»(18) و در اعلام علنى مخالفت خود با حکومت یزید فرمود: «حال که
فرمانروایى مسلمانان به دست فاسقى چون یزید سپرده شده، دیگر باید به اسلام سلام رساند [و با آن خداحافظى کرد].»(19) در این میان، حضرت عباس با دقت و تیزبینى فراوان، مسائل و مشکلات سیاسى جامعه را دنبال مىکرد و از پشتیبانى امام خود دست برنداشته و هرگز وعدههاى بنى امیه او را از صف حقپرستى جدا نمىساخت و حمایت بى دریغش را از امام اعلام مىداشت. یزید پس از مرگ معاویه به فرماندار وقت مدینه «ولید بن عتبه» نگاشت: حسین علیهالسلام را احضار کن و بىدرنگ از او بیعت بگیر و اگر سر باز زد، گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست.» ولید از امام خواست تا با یزید بیعت نماید، اما امام سر باز زد و فرمود: «بیعت به گونه پنهانى چندان درست نیست.
- جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۳۹ ق.ظ